next page اصول كافي ثقةالاسلام كليني جلد سوم

back page


عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْمِنْقَرِيِّ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ عِيَاضٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ يَغْبِطُ وَ لَا يَحْسُدُ وَ الْمُنَافِقُ يَحْسُدُ وَ لَا يَغْبِطُ
اصول كافى ج : 3 ص : 418 رواية :7
امام صادق (ع ) فرمود: مؤ من غبطه برد و حسد نبرد، ولى منافق حسد برد و غبطه نبرد.

شرح :
حسد آنست كه نعمتى را كه خدا به برادر دينى تو داده ، براى او نخواهى و از آن رنج برى و آرزوى زوال آنرا داشته باشى چه آنكه بخودت رسد يا نرسد ولى غبطه آنست كه با نعمت او كارى نداشته باشى و آرزو كنى كه خودت هم مثل آن نعمت را داشته باشى .
حسد از نظر عقل و شر مذموم و ناپسندع است ، زير حسد بيمارى دلست و بدخواهى برادر مسلمان و ناراحتى از لطف و نعمت يزدان و اعتراض بر عدالت خدايتعالى و نظام احسن او و اين ناراحتى بسا موجب لاغرى تن و اختلال حواس ‍ و دق كردن حسود مى شود، پس حسود دشمن جان خود است ، ولى غبطه و رقابت ممدوح و مستحسن است و در آيات شريفه و اخبار و احاديث گاهى از آن به تنافس تعبير شده و گاهى به مسابقه و تسابق . مانند:
(1) و فى ذلك فليتنافس المتنافسون .
(2) سابقوا الى مغفرة من ربكم .
(3) فعليكم بهذه الخلائق فالرموها و تنافسوا فيها.
(4) فسابقوا رحمكم الله الى منازلكم التى امرتم ان تعمروها و التى رغبتم فيها و دعيتم اليها.

* باب : عصبيت *

بَابُ الْعَصَبِيَّةِ

توضيح :
مراد به عصبيت و تعصب مذموم كه در اين باب مفاسدش ذكر مى شود آنستكه : حمايت و طرفدارى از فاميل و دوست رفيق شود، در راه ستم يا عقيده باطل ، و همچنين طرفدارى كردن از مذاهب باطله پدران و دفاع از جهل و گمراهى و پايدارى بر عقيده اى كه انسان داشته و فهميده باطلست تعصب مذمومست .
و نزديك به معنى تعصب است حميت وانقة كه خدايتعالى فرمايد: اذ جعل فى قنوبهم الحمية ، حمية الجاهلية و اما تعصب در راه حق و طرفدارى از عقايد صحيحه و حمايت اءهل حق چه خويش باشد و چه بيگانه محمود و پسنديده و گاهى واجب و لازم است .
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَنْ تَعَصَّبَ أَوْ تُعُصِّبَ لَهُ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَةَ الْإِيمَانِ مِنْ عُنُقِهِ
اصول كافى ج : 3 ص : 419 رواية :1
امام صادق (ع ) فرمود: كسى كه تعصب برد يا برايش تعصب برند (در صورتيكه به آن تعصب راضى باشد) رشته ايمانرا از گردن خويش باز كرده است .

عَلِىُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِى عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ وَ دُرُسْتَ بْنِ أَبِى مَنْصُورٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ تَعَصَّبَ أَوْ تُعُصِّبَ لَهُ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَ الْإِيمَانِ مِنْ عُنُقِهِ
اصول كافى ج : 3 ص : 419 رواية :2
رسولخدا صلى الله عليه و آله فرمود: (مانند روايت اول ).


عَلِىُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِىِّ عَنِ السَّكُونِىِّ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ كَانَ فِى قَلْبِهِ حَبَّةٌ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ عَصَبِيَّةٍ بَعَثَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَعَ أَعْرَابِ الْجَاهِلِيَّةِ
اصول كافى ج : 3 ص : 419 رواية :3
رسولخدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كه در دلش باندازه دانه خردلى عصبيت باشد خدا او را روز قيامت با اعراب جاهليت مبعوث كند.

أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ خَضِرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَنْ تَعَصَّبَ عَصَبَهُ اللَّهُ بِعِصَابَةٍ مِنْ نَارٍ
اصول كافى ج : 3 ص : 420 رواية :4
امام صادق (ع ) فرمود: هر كه تعصب كند خدا دستمال و سربندى از آتش بسر او بندد.

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِى نَصْرٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ عَامِرِ بْنِ السِّمْطِ عَنْ حَبِيبِ بْنِ أَبِى ثَابِتٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ لَمْ يُدْخِلِ الْجَنَّةَ حَمِيَّةٌ غَيْرُ حَمِيَّةِ حَمْزَةَ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ ذَلِكَ حِينَ أَسْلَمَ غَضَباً لِلنَّبِيِّ ص فِي حَدِيثِ السَّلَى الَّذِي أُلْقِيَ عَلَى النَّبِيِّ ص ‍
اصول كافى ج : 3 ص : 420 رواية :5
على بن الحسين عليهما السلام فرمود: هيچ حميتى به بهشت نرود، مگر حميت حمزة بن عبدالمطلب زمانيكه براى حمايت پيغمبر صلى الله عليه و آله خشم كرد و مسلمان شد، در داستان شكمبه اى كه بر سر پيغمبر صلى الله عليه و آله انداختند.


شرح :
داستان شكمبه در روايت 1213 ج 2 ص 340 ذكر شد. و اما داستان اسلام آوردن جناب حمزه را مختلف نوشته اند، آنچه از اين حديث شريف پيداست همان داستان شكمبه انداختن ابوجهل روى سر پيغمبر صلى الله عليه و آله بوده است كه در ابتدا تعصب حمزه را برانگيخت و با وجود آنكه مسلمان نبود بحمايت برادرزاده خود (حضرت صلى الله عليه و آله ) برخاست ، ولى چنانكه مورخين ذكر نموده اند حمزه در آنجا به ابوجهل گفت :اكنئون كه تو برادر زاده ام را دشنام مى دهى من هم دين و عقيده او را دارم ، اگر مى توانى مرا برگردان ، ولى چون بخانه برگشت مردد شد و گفت : خدايا! اگر دين او درست است ، قلب مرا آشنا كن و گرنه مرا از اين گرفتارى (حمايت بيجا) نجات ده ، و شب را با كمال ناراحتى بسر برد و چون صبح شد، نزد پيغمبر صلى الله عليه و آله رفت و گفت : پسر برادر! براى من پيش آمدى كرده كه راه چاره آنرا نميدانم ، آيا دين تو هدايت است و صواب يا گمراهى و خطا، پيغمبر صلى الله عليه و آله به او متوجه شد و او را موعظه كرد و بشارت داد وانذار فرمود: تا خدا ايمانرا از بركت فرمايشات آنحضرت در دل او افكند، حمزه گفت : شهادت دهم كه تو صادقى ، دينت را اظهار كن كه من ياور تو هستم .
عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ كَانُوا يَحْسَبُونَ أَنَّ إِبْلِيسَ مِنْهُمْ وَ كَانَ فِى عِلْمِ اللَّهِ أَنَّهُ لَيْسَ مِنْهُمْ فَاسْتَخْرَجَ مَا فِى نَفْسِهِ بِالْحَمِيَّةِ وَ الْغَضَبِ فَقَالَ خَلَقْتَنِى مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ
اصول كافى ج : 3 ص : 420 رواية :6
امام صادق (ع ) فرمود: ملائكه مى پنداشتند شيطان از آنها است ولى در علم خدا از آنها نبود تا بسبب حميت و تعصب باطن خود را اظهار كرد و گفت : (مرا از آتش (روشن ) آفريده اى و او را از خاك (تيره ) خلق كرده اى ).

شرح :
ملائكه مى پنداشتند شيطان هم مانند آنها مقدس و مطيع خداست و هرگز گناه و نافرمانى نميكند ولى تنها حميت و خود خواهى او موجب شد كه نهان پليد خود را آشكار كرد و به آدم عليه السلام سجده نكرد پس از حميت و تعصب بپرهيزيد.
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِيِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ عَنْ مَعْمَرٍ عَنِ الزُّهْرِيِّ قَالَ سُئِلَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع عَنِ الْعَصَبِيَّةِ فَقَالَ الْعَصَبِيَّةُ الَّتِى يَأْثَمُ عَلَيْهَا صَاحِبُهَا أَنْ يَرَى الرَّجُلُ شِرَارَ قَوْمِهِ خَيْراً مِنْ خِيَارِ قَوْمٍ آخَرِينَ وَ لَيْسَ مِنَ الْعَصَبِيَّةِ أَنْ يُحِبُّ الرَّجُلُ قَوْمَهُ وَ لَكِنْ مِنَ الْعَصَبِيَّةِ أَنْ يُعِينَ قَوْمَهُ عَلَى الظُّلْمِ
اصول كافى ج : 3 ص : 421 رواية :7
از على بن الحسين عليهما السلام راجع به عصبيت پرسيدند، فرمود: عصبيتى كته صاحبش بسبب آن گنهكار است اينستكه كسى بدان قوم خود را از نيكان قوم ديگر بهتر داند، ولى دوست داشتن كسى قوم خود را عصبيت نيست ، بلكه كمك كسى قوم خويش را بر ستم از جمله عصبيت است .



* باب : كبر و بزرگ منشى *

بَابُ الْكِبْرِ

توضيح :
كبر بر خلاف تواضع اينستكه كسى خود را از ديگران بزرگتر و بالاتر داند و بر او گردنكشى و سرفرازى كند، ولى عجب كه در باب آينده ذكر مى شود اينستكه : انسان خود بين و خودپسند باشد و برخود ببالد، پس ‍ در تكبر لازمست ديگرى باشد و انسان خود را از او بالاترداند ولى در عجب بودن شخص ديگر و ملاحظه برترى بر او لازم نيست .
مرحوم مجلسى علاوه بر اخبار اين باب ، آيات و روايات بسيار ديگرى در مذمت اين صفات در مرآت العقول نقل مى كند و سپس مى گويد: تكبر بر سه قسم است :
(1) تكبر بر خدايتعالى كه از همه بدتر است مانند تكبر فرعون و نمرود.
(2) تكبر بر پيغمبران و امامان ، مانند كسانيكه بآنها نگرويدند و گفتند: اءنؤ من لبشرين مثلنا بلكه بايشان ناسزا گفتند و آنها را كشتند.
(3) تكبر بر بندگان خدا، و سبب تكبر چند چيز است :
1 علم و دانش . 2 عمل و عبادت . 3 حسب و نسب نژادى . 4 جمال و زيبائى . 5 ثروت و دارائى 6 زور بازو و نيرومندى . 7 داشتن پيروان و ياران و شاگردان و نوكران و فاميل و خويشان .
اما معالجه تكبر دو راه علمى و عملى دارد: راه علميش اينستكه : انسان بحقارت و پستى خود و عظمت و كبريائى پروردگارش آگاه شود، ولى اين دو آگاهى طول بسيار دارد و نهايت علم صديقين همين است ، ولى براى شناختن حقارت خود كافى است كه در يكى از آيات بسيار قرآن كه در اين زمينه وارد شده است تاءمل كند، زيرا علم اولين و آخرين در قرآنست براى كسيكه چشم بصيرتش باز باشد.
مرحوم مجلسى در اينجا آيات بسيارى نقل و تفسير ميكند، يكقسمت از آن آيات اينست : (قتل الانسان ما اءكفره من اى شى ء خلقه ، من نطفة خلقه فقدره ثم السبيل يسره ، ثم اماته فاءقبره ، ثم اذا شاء اءنشره ) خدايتعالى در اين آيات اشاره مى فرمايد: كه انسان حادث است يعنى ميليونهاى سال نابود و معدوم بوده و سپس از خاك و نطفه و خون و علقه و مضفه پليد و متعفن خلق شده ، و در آخر بيجان ميشود و زير خاك ميرود و دوباره مشيت خدا او را از خاك بر مى آورد.
و اما راه عمليش مواظبت داشتن بر رفتار صلحا و متواضعين مخصوصا پيغمبر صلى الله عليه و آله است ، زيرا آنحضرت با وجود مقام ارفع و شامخش ، روى زمين مينشست و غذا مى خورد و مى فرمود: من بنده هستم و چون بندگان غذا مى خورم مرآت ج 2 ص 296.
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ أَبَانٍ عَنْ حُكَيْمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَدْنَى الْإِلْحَادِ فَقَالَ إِنَّ الْكِبْرَ أَدْنَاهُ
اصول كافى ج : 3 ص : 422 رواية :1
حكيم گويد: از امام صادق (ع ) پرسيدم : كمترين درجه الحاد چيست ؟ فرمود: كمترين درجه آن كبر است .

توضيح :
مرحوم مجلسى از مفردات راغب نقل كند كه : الحاد انحراف از حق است چه مشرك بخدا شود و چه مشرك به اسباب (وسائل وسائطى كه خدايتعالى ميان خود و خلقش قرار داده ) و شرك بخدا ايمان را باطل كند ولى شرك باسباب رشته هاى ايمان را سست كند، اما ايمان را باطل نكند.
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ الْكِبْرُ قَدْ يَكُونُ فِى شِرَارِ النَّاسِ مِنْ كُلِّ جِنْسٍ وَ الْكِبْرُ رِدَاءُ اللَّهِ فَمَنْ نَازَعَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رِدَاءَهُ لَمْ يَزِدْهُ اللَّهُ إِلَّا سَفَالًا إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص مَرَّ فِى بَعْضِ طُرُقِ الْمَدِينَةِ وَ سَوْدَاءُ تَلْقُطُ السِّرْقِينَ فَقِيلَ لَهَا تَنَحَّيْ عَنْ طَرِيقِ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَتْ إِنَّ الطَّرِيقَ لَمُعْرَضٌ فَهَمَّ بِهَا بَعْضُ الْقَوْمِ أَنْ يَتَنَاوَلَهَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص دَعُوهَا فَإِنَّهَا جَبَّارَةٌ
اصول كافى ج : 3 ص : 422 رواية :2
امام صادق (ع ) مى فرمود: تكبر در بدترين مردم است از هر جنسى كه باشند (اگر چه پست و بى مقدار باشند) كبر و بزرگ منشى لباس مخصوص خدا است ، كسى كه با لباس خداى عزوجل منازعه كند، خدا جز پستيش ‍ نيفزايد.
رسولخدا صلى الله عليه و آله از يكى كوچه هاى مدينه مى گذشت و زن سياهى سرگين بر ميچيد، به او گفتند: از پيش ‍ راه پيغمبر بكنارى رو: او گفت راه پهن است ، يكى از مردم خواست او را بكنارى زند (دشنام دهد) پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: رهايش كنيد كه او سركش است .

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع الْعِزُّ رِدَاءُ اللَّهِ وَ الْكِبْرُ إِزَارُهُ فَمَنْ تَنَاوَلَ شَيْئاً مِنْهُ أَكَبَّهُ اللَّهُ فِى جَهَنَّمَ
اصول كافى ج : 3 ص : 422 رواية :3
امام باقر (ع ) فرمود: عزت روپوش خدا و بزرگ منشى زيرپوش خداست ، پس هركس بيكى از آنها دست درازى كند، خدا در دوزخ سرنگونش كند.

شرح :
روپوش و زيرپوش استعاره است براى اختصاص عزت و بزرگ منشى بخدايتعالى چنانكه لباس ‍ روپوش و زيرپوش هر كسى مختص بخود اوست .
أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ عَنْ مَعْمَرِ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَطَاءٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ الْكِبْرُ رِدَاءُ اللَّهِ وَ الْمُتَكَبِّرُ يُنَازِعُ اللَّهَ رِدَاءَهُ
اصول كافى ج : 3 ص : 423 رواية :4
امام باقر (ع ) فرمود: برزگ منشى روپوش خداست ، و متكبر با روپوش خدا كشمكش دارد.

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنْ لَيْثٍ الْمُرَادِيِّ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ الْكِبْرُ رِدَاءُ اللَّهِ فَمَنْ نَازَعَ اللَّهَ شَيْئاً مِنْ ذَلِكَ أَكَبَّهُ اللَّهُ فِى النَّارِ
اصول كافى ج : 3 ص : 423 رواية :5
امام صادق (ع ) فرمود: بزرگ منشى روپوش خداست و هر كه نسبت بچيزى از آن با خدا ستيزه كند خدا در آتش ‍ سرنگونش سازد.

عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ وَ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَا لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ فِى قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ مِنْ كِبْرٍ
اصول كافى ج : 3 ص : 423 رواية :6
امام باقر (ع ) و امام صادق (ع ) فرمودند: هر كه به سنگينى ذره اى تكبر در دلش باشد. داخل بهشت نشود.

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ كَانَ فِى قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنَ الْكِبْرِ قَالَ فَاسْتَرْجَعْتُ فَقَالَ مَا لَكَ تَسْتَرْجِعُ قُلْتُ لِمَا سَمِعْتُ مِنْكَ فَقَالَ لَيْسَ حَيْثُ تَذْهَبُ إِنَّمَا أَعْنِى الْجُحُودَ إِنَّمَا هُوَ الْجُحُودُ
اصول كافى ج : 3 ص : 423 رواية :7
محمد بن مسلم گويد: يكى از آندو اما عليهما السلام فرمود: هر كه باندازه سنگينى دانه خردلى تكبر در دلش باشد، داخل بهشت نشود. راوى گويد: من گفتم : انا لله و انا اليه راجعون (22) امام فرمود: چرا گفتى : انا لله و انا اليه راجعون ؟ گفت : براى آنچه از شما شنيدم ، فرمود: چنانكه تو فكر مى كنى نيست ، مقصود من انكار است ، و آن جز انكارنيست (يعنى مقصود از تكبر انكار خدا و گردنكشى در برابر اوست ).

next page اصول كافي ثقةالاسلام كليني جلد سوم

back page