عمرو بن حريث گويد: خدمت امام صادق (ع ) رسيدم و آن حضرت در
منزل برادرش عبدالله بن محمد بود.
عرضكردم : قربانت گردم ، چرا باين منزل منتقل شدى ؟ فرمود: براى تفريح .
(5)
عرضكردم : قربانت گردم ، دينم را براى شما
نقل نكنم ؟ فرمود: چرا.
عرضكردم : من خدا را ديندارى مى كنم با شهادت دادن باينكه شايسته پرستشى جز خداى
يگانه بى شريك نيست و اينكه محمد بنده و فرستاده اوست و روز قيامت آمدنى است ، شكى
در آن نباشد، و اينكه خدا در گور رفتگانرا بر انگيزاند. و گزاردن نماز و دادن زكوة و
روزه ماه رمضان و حج خانه كعبه و ولايت اميرالمؤ منين على عليه السلام بعد از رسولخدا
صلى الله عليه و آله و ولايت حسن و حسين و ولايت على بن الحسين و ولايت محمد بن على و
شما پس از او، صلوات الله عليهم و اجمعين و اينكه شما امامان من هستيد. بر اين روش
زندگى كنم و بر اين روش بميرم و خدا را با آن ديندارى كنم .
فرمود: اى عمرو! اين بخدا دين من است و دين پدرانم كه خدا در پنهان و آشكار ديندارى مى
كنم پس از خدا پروا كن و زبانت را جز از سخن خير نگهدار و نگو من از جانب خود هدايت
يافتم ، بلكه خدا ترا هدايت فرموده ، پس شكر نعمتهايى را كه خداى عزّوجلّ بتو داده
بگزار، و از كسانى مباش كه چون رو آورد و حاضر باشد، روبرو سرزنش شود، و چون
پشت كند و غايب شود، غيبتش كنند (بلكه تقيه را از دست مده و با همه مردم خوشرفتارى كن
) و مردم را بر دوش خود سوار مكن (مردم را بر خود مسلط مكن و خود را مديون آنها مساز،
باينكه از آنها ضمانت كنى يا وعده ئى بدهى كه نتوانى وفا كنى يا سستى و مداهنه از
خود نشان دهى ) زيرا اگر مردم را بر دوش خود سوار كنى ، استخوان شانه ات بشكستن
نزديك شود (زيرا بار ميمانى و درمانده ميشوى و شايد از هستى ساقط گردى ).