فطرت بمعنى سرشت و آفرينش انسان است با صفتى مخصوص ، و مقصود از اين
روايات اينست كه : خدايتعالى انسانرا با صفت خدا پرستى آفريده و اين معرفت را در
ذات و نهاد او بوديعت گذاشته است ، بنحويكه اگر انسان خود را از تلقينات و وساس
خانواده و محيط بر كنار دارد، و از ديده سرشت و فطرت بى آلايش خود بنگرد، بصانع و
خالق خويش اعتراف ميكند، و اگر اين صفت را خدايتعالى در فطرت انسان نميگذاشت ،
هيچكس خدا شناس نمى گشت ، اكنون كه مى بينيم هر يك از افراد بشر به تكاپو افتاده و
معبود و صانعى براى خود انتخاب ميكنند، دليل بر فطرى بودن آنست در نهاد اوليه آنها،
منتهى برخى از افراد، در تطبيق مصداق دچار اشتباه گشته اند. و نيز گاهى آلودگيهاى
متراكم محيط روى فطرات پاك انسانرا ميپوشاند و او را دچار ترديد يا انكار صانع
ميكند، ولى همين افراد گاهى كه گرفتار بيچارگى ميشود و در جهان طبيعت ملجاء و پناهى
براى خود نمى بينند، فطرت پاك و منورشان تجلى ميكند و از ميان كشتى كه نزديك
بغرق شدن است ، فرياد خدايا و پروردگارا از آنها بلند ميشود.
* باب : بودن مؤ من در صلب كافر*
باب : كون المومن فى صلب الكافر
|
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَيْسَرَةَ
قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ نُطْفَةَ الْمُؤْمِنِ لَتَكُونُ فِى صُلْبِ الْمُشْرِكِ فَلَا يُصِيبُهُ مِنَ
الشَّرِّ شَيْءٌ حَتَّى إِذَا صَارَ فِي رَحِمِ الْمُشْرِكَةِ لَمْ يُصِبْهَا مِنَ الشَّرِّ شَيْءٌ حَتَّى تَضَعَهُ
فَإِذَا وَضَعَتْهُ لَمْ يُصِبْهُ مِنَ الشَّرِّ شَيْءٌ حَتَّى يَجْرِيَ عَلَيْهِ الْقَلَمُ
اصول كافى ج : 3 ص : 21 رواية :1
|
امام صادق (ع ) فرمود، نطفه مؤ من در صلب مشرك قرار ميگيرد، ولى هيچگونه بدى و
آلودگى باو نميرسد، تا زمانيكه در زهدان زن مشركه قرار گيرد. در آنجا هم هيچگونه
بدى باو نرسد تا او را بزايد چون او را زائيد، باز هم هيچگونه بدى باو نرسد، تا
آنكه قلم تكليف بر او جارى شود.
| |
توضيح :
گاهى نطفه مؤ من در پدريكه كافر است و رحم مادرى كه كافر است قرار ميگيرد و
در دامن آنها تربيت ميشود، ولى از كفر و شرك پدر و مادر هيچگونه آلودگى و پليدى
بآن فرزندى مؤ من نميرسد تا زمانيكه خودش بحد بلوغ و رشد رسد و مكلف شود و طبق
اعمال و رفتار خويش پاداش يا كيفر بيند. و در دوران
قبل از بلوغ اگر چه از نظر تبعيت حكم بكفر و نجاست او ميشود، ولى آن حكم ظاهرى است و
بايمان واقعى او زيانى نرساند، و از اينجا حكم ولدالزنا روشن ميشود، زيرا زمانيكه
كفر و شرك پدر مادر بايمان فرزند زيان نرساند، گناه و فسق آنها بطريق اولى باو
زيانى نخواهد رسانيد.
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ
مُوسَى ع قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنِّي قَدْ أَشْفَقْتُ مِنْ دَعْوَةِ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع عَلَى يَقْطِينٍ وَ مَا وَلَدَ
فَقَالَ يَا أَبَا الْحَسَنِ لَيْسَ حَيْثُ تَذْهَبُ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُ فِى صُلْبِ الْكَافِرِ بِمَنْزِلَةِ
الْحَصَاةِ فِى اللَّبِنَةِ يَجِى ءُ الْمَطَرُ فَيَغْسِلُ اللَّبِنَةَ وَ لَا يَضُرُّ الْحَصَاةَ شَيْئاً
اصول كافى ج : 3 ص : 22 رواية :2
|
على بن يقطين گويد: بموسى بن جعفر (ع ) عرضكردم : من از نفرينى كه امام صادق (ع )
بيقطين و فرزندانش كرده نگران و ترسانم ، فرمود: اى ابوالحسن ! آنگونه كه تو فك
ميكنى نيست ، همانا مؤ من در صلب كافر مانند سنگريزه در ميان خشت است ، باران ميآيد و
خشت را ميشويد و بسنگريزه هيچگونه آسيبى نميرساند.
| |
توضيح :
از اين روايت و نيز روايت 937 بدست ميآيد كه يقطين نزد امام ششم (ع ) پسنديده
نبوده و حضرت نسبت باو و فرزندانش نفرين فرموده است ، ولى پسرش على بجلالت
قدر و عظمت منزلت معروفست ، چنانچه از اين خبر هم استفاده ميشود.
* باب : هنگاميكه خداى عزوجل بخواهد مؤ من آفريند*
بَابُ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَخْلُقَ الْمُؤْمِنَ
|
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُسْلِمٍ الْحُلْوَانِيِّ عَنْ
أَبِي إِسْمَاعِيلَ الصَّيْقَلِ الرَّازِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ فِيَنَّةِ لَشَجَرَةً تُسَمَّى الْمُزْنَ
فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَخْلُقَ مُؤْمِناً أَقْطَرَ مِنْهَا قَطْرَةً فَلَا تُصِيبُ بَقْلَةً وَ لَا ثَمَرَةً أَكَلَ مِنْهَا
مُؤْمِنٌ أَوْ كَافِرٌ إِلَّا أَخْرَجَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ صُلْبِهِ مُؤْمِناً
اصول كافى ج : 3 ص : 22 رواية :1
|
امام صادق (ع ) فرمود: در بهشت درختى است كه مزن نام دارد، چون خدا خواهد مؤ منى
بيافريند، قطره ئى از آن بچكاند، آن قطره بهر سبزى و ميوه ئى كه رسد و مؤ من يا
كافرى از آن بخورد، خداى عزوجل از صلب او مؤ منى خارج كند.
| |
* باب : در اينكه صبغه همان اسلام است *
بابٌ فِى أَنَّ الصِّبْغَةَ هِيَ الْإِسْلَامُ
|
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ صِبْغَةَ اللّ هِ وَ مَنْ
أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً قَالَ الْإِسْلَامُ وَ قَالَ فِى قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ
الْوُثْقى قَالَ هِيَ الْإِيمَانُ بِاللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ
اصول كافى ج : 3 ص : 23 رواية :1
|
امام صادق (ع ) درباره قول خداى عزوجل : (رنگ آميزى خداست ، كيست كه رنگ آميزيش از
خدا بهتر باشد؟ 138 سوره 2 ) فرمود: مقصود اسلام است و درباره
قول خداى عزوجل (بدست آويزى محكم چنگ زده است 256 سوره 2 ) فرمود: آن دست
آويز ايمان بخداى يگانه بى شريك است .
| |
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِى نَصْرٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ حُمْرَانَ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ صِبْغَةَ
اللّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً قَالَ الصِّبْغَةُ هِيَ الْإِسْلَامُ
اصول كافى ج : 3 ص : 23 رواية :2
|
امام صادق (ع ) راجع به قول خداى عزوجل : رنگ آميزى خدا است ، كيست كه رنگ آميزيش از
خدا بهتر باشد؟) فرمود: آن رنگ آميزى اسلام است .
| |
سَمَاعَةَ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
صِبْغَةَ اللّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً قَالَ الصِّبْغَةُ هِيَ الْإِسْلَامُ وَ قَالَ فِى قَوْلِهِ عَزَّ وَ
جَلَّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى قَالَ هِيَ
الْإِيمَانُ
اصول كافى ج : 3 ص : 23 رواية :3
|
محمد بن مسلم از يكى از دو امام پنجم يا ششم عليهما السلام
نقل مى كند كه آنحضرت درباره خداى عزوجل : (رنگ آميزى خداست ، كيست كه رنگ آميزيش
بهتر از خدا باشد؟) فرمود: آن رنگ آميزى اسلام است و راجع به
قول خداى عزوجل : (هر كه بطغيانگر كافر شود، و بخدا ايمان آورد، بدست آويزى
محكم چنگ زده است 256 سوره 2) فرمود: آن دست آويز ايمان است .
| |
شرح :
فطرت توحيد و خداشناسى را كه در اول خلقت خدايتعالى به انسان عطا فرموده
نامش را رنگ آميزى گذاشته است ، زيرا چنانكه رنگ آميزى براى پارچه و لباس و زيور
و زينت است ، اسلام و خداشناسى هم زيور و زينت روح انسانست و يا آنكه كلمه صبغه (رنگ
آميزى ) از باب مشاكلت است ، زيرا انصارى فرزندان خود را در آب زرد رنگى كه آنرا
عموديه ميناميدند، شستشو ميدادند و عقيده داشتند كه فرزندشان بدين وسيله رنگ نصرانيت
ميگيرد و پاك مى شود، خداى تعالى مى فرمايد: رنگ آميزى خدا اسلام است نه نصرانيت .
 | اصول كافي ثقةالاسلام كليني جلد سوم | | 
|