next page اصول كافي ثقةالاسلام كليني جلد سوم

back page


عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع الْفَقْرُ أَزْيَنُ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْعِذَارِ عَلَى خَدِّ الْفَرَسِ
اصول كافى ج : 3 ص : 365 رواية :22
امير المؤ منين فرمود: فقر براى مؤ من از خط بر گونه اسب خوش نماتر است .

توضيح :
عذار در اصل بناگوش است و در اينجابه معنى خطى است كه از رشته لجام اسب بر بناگوشش ديده مى شود و بر حسنش مى افزايد.
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ غَالِبٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْمُسَيَّبِ قَالَ سَأَلْتُ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً قَالَ عَنَى بِذَلِكَ أُمَّةَ مُحَمَّدٍ ص أَنْ يَكُونُوا عَلَى دِينٍ وَاحِدٍ كُفَّاراً كُلَّهُمْ لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ لَوْ فَعَلَ اللَّهُ ذَلِكَ بِأُمَّةِ مُحَمَّدٍ ص لَحَزِنَ الْمُؤْمِنُونَ وَ غَمَّهُمْ ذَلِكَ وَ لَمْ يُنَاكِحُوهُمْ وَ لَمْ يُوَارِثُوهُمْ
اصول كافى ج : 3 ص : 365 رواية :23
سعيد بن مسيب گويد: از على بن الحسين عليهما السلام از تفسير قول خداى عزوجل : (اگر نبود كه مردم يك امت مى شوند)پرسيدم ، فرمود: مقصود از اين آيه امت محمد صلى الله عليه و آله است كه (اگر نبود كه ) همه كافر مى شدند (براى آنهائيكه به خداى رحمن كافر مى شدند. سقفى از نقره براى خانه هايشان قرار مى داديم ، 33 سوره 43)و اگر خدا اين كار را با امت محمد صلى الله عليه و آله مى نمود، مؤ منين اندوهگين شده و اين عمل آنها را غمناك مى ساخت و ديگران با آنها زناشوئى نمى كردند و از يكديكر ارث نمى بردند.

شرح :
مرحوم مجلسى گويد: مراد به (ناس )امت محمد صلى الله عليه و آله است بعد از وفات آنحضرت به قرينه صيغه مضارع در (يكون و يكفر) و مراد به كافران به رحمان امامت و مخالفين شيعه مى باشند و حاصل اين است كه : اگر مؤ منين حقيقى كافر نمى شدند ياغمناك و دل شكسته نمى گشتند و شيطان بر آنها مسلط نمى شد، همه مخالفين و منكرين امامت را ثروتمند و بى نياز مى نموديم و مؤ منين در نهايت فقر و نياز بسر مى بردند و نيز اگر چنان مى شد مخالفين با مؤ منين تناكح و از ازدواج نمى كردند و در نتيجه نسل آنها قطع مى شد، و امت محمد صلى الله عليه و آله همه منافق و مخالف باقى مى ماندند، از اين رو برخى از مؤ منين را فقير و برخى را ثروتمند ساخت و همچنين نسبت به مخالفين ومنكرين امامت .

* باب :*

بَابٌ

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ قَالَ حَدَّثَنِى بَكْرٌ الْأَرْقَطُ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ أَوْ عَنْ شُعَيْبٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ دَخَلَ عَلَيْهِ وَاحِدٌ فَقَالَ أَصْلَحَكَ اللَّهُ إِنِّى رَجُلٌ مُنْقَطِعٌ إِلَيْكُمْ بِمَوَدَّتِى وَ قَدْ أَصَابَتْنِى حَاجَةٌ شَدِيدَةٌ وَ قَدْ تَقَرَّبْتُ بِذَلِكَ إِلَى أَهْلِ بَيْتِى وَ قَوْمِى فَلَمْ يَزِدْنِى بِذَلِكَ مِنْهُمْ إِلَّا بُعْداً قَالَ فَمَا آتَاكَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا أَخَذَ مِنْكَ قَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ ادْعُ اللَّهَ لِى أَنْ يُغْنِيَنِى عَنْ خَلْقِهِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ قَسَّمَ رِزْقَ مَنْ شَاءَ عَلَى يَدَيْ مَنْ شَاءَ وَ لَكِنْ سَلِ اللَّهَ أَنْ يُغْنِيَكَ عَنِ الْحَاجَةِ الَّتِى تَضْطَرُّكَ إِلَى لِئَامِ خَلْقِهِ
اصول كافى ج : 3 ص : 366 رواية :1
شخصى خدمت امام صادق (ع ) آمد و عرضكرد: اصلحت الله من مردى هستم كه دوستى خود را تنها به شما متوجه ساخته و از ديگران بريده ام ، و اكنون احتياج سختى برايم پيش آمده كه به واسطه آن به فاميل وقومم نزديك شدم (كه شايد گرفتاريم را بر طرف كنند) ولى جز دورى از آنها برايم نيفزود (به من پاسخ رد دادند كه مجبور شدم از آنها كناره گيرم ) امام فرمود: آنچه خدا به تو داده (كه ولايت اهليت عليهم السلام باشد) از آنچه از تو گرفته (كه مال دنيا باشد) بهتر است ، عرضكرد: قربانت گردم ، از خدابه خواه كه مرا از خلقش بى نياز كند، فرمود: خدا روزى هر كه را خواسته به دست كسى كه خواسته قرار داده و تقسيم نموده (پس مردم به يكديگر محتاجند) ليكن از خدابخواه كه ترا بى نياز كند از احتياجيكه به مخلوق پست ولئيمش ناچار شوى .

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ الْفَقْرُ الْمَوْتُ الْأَحْمَرُ فَقُلْتُ لِأَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع الْفَقْرُ مِنَ الدِّينَارِ وَ الدِّرْهَمِ فَقَالَ لَا وَ لَكِنْ مِنَ الدِّينِ
بَابُ أَنَّ لِلْقَلْبِ أُذُنَيْنِ يَنْفُثُ فِيهِمَا الْمَلَكُ وَ الشَّيْطَانُ
اصول كافى ج : 3 ص : 366 رواية :2
امام صادق فرمود: فقر مرگ سرخ است ، راوى گويد: به امام عليه السلام عرضكردم : مقصود نداشتن دينار و درهم است ؟ فرمود: نه ، فقر و نداشتن دين است .


شرح :
مقصود از مرگ سرخ ، مرگ سخت و خونين است ، و مقصود از فقر دينى ، نداشتن احكام و معارف دينى و نشناختن صفات حميده و رذيله مى باشد.

* باب : دل دو گوش دارد كه در يكى فرشته و در ديگرى شيطان مى دهد *

بابُ اَنَّ لِلقَلبِ اُذُنِينِ يَنفُثُ فِهِما المَلَكُ والشَّيطانُ

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَا مِنْ قَلْبٍ إِلَّا وَ لَهُ أُذُنَانِ عَلَى إِحْدَاهُمَا مَلَكٌ مُرْشِدٌ وَ عَلَى الْأُخْرَى شَيْطَانٌ
مُفْتِنٌ هَذَا يَأْمُرُهُ وَ هَذَا يَزْجُرُهُ الشَّيْطَانُ يَأْمُرُهُ بِالْمَعَاصِى وَ الْمَلَكُ يَزْجُرُهُ عَنْهَا وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِيدٌ ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ
اصول كافى ج : 3 ص : 366 رواية :1
امام صادق (ع ) فرمود: قلبى نيست جز آنكه دو گوش دارد، بر سر يكى از آندو فرشته ايست راهنما و بر سر ديگرى شيطانيست فتنه انگيز، اين فرمانش دهد و آن بازش دارد. شيطان به گناهان فرمانش دهد، و فرشته از آنها بازش دارد، و اين است كه خداى عزوجل فرمايد: (در جانب راست و چپ نشسته ايست ، بگفته ئى زبان نگشايد، جز آنكه نزدش ‍ رقيب و عقيد حاضرند، 17سوره 50).

شرح :
كلمه قلب به دو معنى استعمال مى شود: 1 گوشت صنوبرى شكلى كه در جانب چپ سينه قرار دارد و قسمتى از درونش مجوف است و ميان آن خون سياهى است كه منبع و سر چشمه روحست ، از اين رو شريفترين و مهمترين اعضاء بدنست ، و بلكه زندگى و بقاء ساير اعضاءبدن باو بستگى دارد. 2 گوهر روحانى و لطيفه ربانى كه به قلب صنوبرى ارتباط و تعلقى دارد كه در بيان حقيقت و نحوه ارتباطش حكماء و فلاسفه سخن بسيارگفته اند، ولى بعد از همه گفته ها بايد گفت :
مجلس تمام گشت و به آخر رسيد عمر ما همچنان در اول وصف تو مانده ايم
در اينجا مرحوم مجلسى فرمايد: و چه خوب فرمايد: معرفت حقيقت قلب و صفاتش بر بيشتر مردم مخفى مانده ، و ائمه ما عليهما السلام جز بكنايه و اشاره بيان نكرده اند و احتياط اين است كه ما به آنچه آنها درباره قلب بيان كرده اند اكتفا كنيم ، و آنچه آنها بيان كرده اند صلاح و فساد وآفات و درجات قلب است و سپس در تكميل و تهذيب قلب از صفات شيطانى و آراستنش به ملكات روحانى بكوشيم . پايان
مترجم گويد: به عقيده ما همان عدم بيان ائمه عليهما السلام علت طولانى و اختلافات بسيار حكما و فلاسفه شده است ، مانند بسيارى از مطالب ديگر كه چون ذوات عليهما السلام براى اين كه صلاح ندانسته از آن سخن به ميان نياورده اند، بشر وارد خيالبافى و خرافات تراشى شده است ،برخلاف آنچه را كه براى دنيا يا آخرت بشر مفيد دانسته و بيان كرده اند كه امروز پس از گذشتن چهارده قرن و با وجود خرابكاريهاى جاعلين و محرفين آن مطالب تا حدى براى ما روشن و واضحست ، مثلا در موضوع معاد آنچه براى انسان مفيد است ، اين است كه بداند كردار و رفتار او حساب و كتاب و پاداش و عقاب دارد تا از ستم و تجاوز دورى كند، وقتى در قرآن و احاديث دقت مى كنيم مى بينيم ، هدف اصلى و لبه تيز سخن در موضوع معادهمين اصل است ، ولى كتب فلاسفه و عرفا را بنگريد كه در اطراف حشر و صراط و بهشت و دوزخ چه لاطائلاتى بافته اند، و نيز در موضوع علم خدا قرآن مجيد مى گويد: يعلم خائنة الاعين و ما تخفى الصدور(خدا خيانت چشمها و آنچه را سينه ها پنهان مى كنند مى داند)و نهج البلاغه مى گويد: يعلم عجيج الوحوش فى الفلوات و معاصى العباد فى الخلوات (خدا فرياد حيوانات وحشى را در بيابانها و گناه بندگانرا در خلوتها مى داند)و نيز صدها آيه و حديث ديگر به اين مضمون وارد شده است تا بشر را آگاه كند كه ناظرى بسيار دقيق و حساس گفتار و رفتار او را كنترل ميكند، ولى فلاسفه و عرفا در موضوع علم خدا سخن ازحصولى و حضورى و اجمالى و تفصيلى و اعيان ثابته و مثل افلاطونى و صدها اصطلاح مخترع ديگر به ميان مى آورد و عاقبت نتيجه آن مى شود كه مرحوم حاجى سبزوارى نقل مى كند:
قد قيل لا علم له بذاته و مثبت لعلمه بما جمل او ليس مفصولافا ما المبتدا عينا فهذا مذهب المعتزله و قيل لا يعلم معلوماته اما يقول انه عنه انقصل اما هو المعدوم ثابتا بدا او ذهنا الصوفية ذاقائله
و همچنين تا 12 صفحه ديگر از كتاب منظومه اش به اين موضوع ادامه مى دهد، ولى حتى يك سطر آن هم ناظر به هدف قرآن و حديث نمى باشد و آن منظور عالى را تاءمين نمى كند.
خواننده متتبع با اندكى تاءمل در اين دو مثال كه ذكر نموديم ، مى تواند مثالهاى بسيارى پيدا كند و پس از دقت ، كافى گفته ما را تصديق نمايد كه : قرآن و اخبار مطالبى را مى گويند كه براى دنيا و آخرت بشر مفيد باشد و مطالب بيهوده و لاطائل تنها در نوشتجات بشر خيالباف پيدا مى شود.
سپس مرحوم مجلسى از قول بعضى از محققين نقل مى كند كه : قلب مايه شرف و فضيلت انسانيت كه به سبب آن بر معضم مخلوقات برترى يافته است . به وسيله قلب خدا را مى شناسد و به صفات جمال و كمال او آشنا مى شود و در آخرت مستعد ثواب و ذحائر الهى مى گردد، پس درحقيقت قلب عالم به خدا، و عامل براى خدا و كوشا به سوى خدا و نزديكى جوينده به خداست و اعضاء و جوارح ديگر بدن پيروان و خدمتگزاران و آلات وابزارى هستند كه قلب آنها را استخدام كرده و كار مى فرمايد، وخطاب و سئوال و ثواب و عقاب خدا با قلب است پس اگر انسان قلب را شناخت خود را شناخته و چون خود را شناخت خدا را شناخته است (به نحو اختصار)
مرحوم مجلسى سپس براى هر يك از نفس و روح و عقل دو معنى ذكر ميكند كه يكى از آندو با معنى دو قلب مطابقت مى كند و در اين باره توضيح بسيارى ميدهد مرآت ؟ ج 2 ص 237.
پيداست كه مقصود از قلب در اين حديث شريف معنى دوم آنست و اثبات گوش براى آن از باب استعاره و تشبيه است و مقصود از دميدن فرشته ، الهامات و خاطرات پسنديده و خيرى است كه گاهى بدل انسان القا مى شود و مقصود از دميدن شيطان وساوس و خيالات فاسدى است كه گاهى او را فرا ميگيرد.
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ سَعْدَانَ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ لِلْقَلْبِ أُذُنَيْنِ فَإِذَا هَمَّ الْعَبْدُ بِذَنْبٍ قَالَ لَهُ رُوحُ الْإِيمَانِ لَا تَفْعَلْ وَ قَالَ لَهُ الشَّيْطَانُ افْعَلْ وَ إِذَا كَانَ عَلَى بَطْنِهَا نُزِعَ مِنْهُ رُوحُ الْإِيمَانِ
اصول كافى ج : 3 ص : 368 رواية :2
امام صادق (ع ) فرمود: قلب دو گوش دارد چون بنده آهنگ گناهى كند، روح ايمان (فرشته يا عقل يا نيروى انسان ) باو گويد: نكن ، شيطان باو گويد بكن ، و هرگاه (مشغول ارتكاب گناه شود، مثل اينكه ) روى شكم زن زانيه افتاده باشد، روح ايمان از او بر كنار شود.

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ لِقَلْبِهِ أُذُنَانِ فِى جَوْفِهِ أُذُنٌ يَنْفُثُ فِيهَا الْوَسْوَاسُ الْخَنَّاسُ وَ أُذُنٌ يَنْفُثُ فِيهَا الْمَلَكُ فَيُؤَيِّدُ اللَّهُ الْمُؤْمِنَ بِالْمَلَكِ فَذَلِكَ قَوْلُهُ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ
اصول كافى ج : 3 ص : 368 رواية :3
امام صادق (ع ) فرمود: مؤ منى نيست جز آنكه قلبش از درون دو گوش دارد: گوشيكه وسواس خناس در آن دمد. 2 گوشيكه فرشته در آن دمد، و خدا مؤ من را بسبب فرشته تقويت كند، و همين است گفتار خدايتعالى : (آنها را بوسيله روحى از جانب خود تقويت كرده است 22 سوره 58).

* باب : روحى كه مؤ من بدان كمك شود*

بَابُ الرُّوحِ الَّذِى أُيِّدَ بِهِ الْمُؤْمِنُ

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى جَمِيعاً عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي سَلَمَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ غَزْوَانَ عَنِ ابْنِ أَبِى نَجْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِى خَدِيجَةَ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِى الْحَسَنِ ع فَقَالَ لِى إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَيَّدَ الْمُؤْمِنَ بِرُوحٍ مِنْهُ تَحْضُرُهُ فِى كُلِّ وَقْتٍ يُحْسِنُ فِيهِ وَ يَتَّقِى وَ تَغِيبُ عَنْهُ فِى كُلِّ وَقْتٍ يُذْنِبُ فِيهِ وَ يَعْتَدِى فَهِيَ مَعَهُ تَهْتَزُّ سُرُوراً عِنْدَ إِحْسَانِهِ وَ تَسِيخُ فِى الثَّرَى عِنْدَ إِسَاءَتِهِ فَتَعَاهَدُوا عِبَادَ اللَّهِ نِعَمَهُ بِإِصْلَاحِكُمْ أَنْفُسَكُمْ تَزْدَادُوا يَقِيناً وَ تَرْبَحُوا نَفِيساً ثَمِيناً رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً هَمَّ بِخَيْرٍ فَعَمِلَهُ أَوْ هَمَّ بِشَرٍّ فَارْتَدَعَ عَنْهُ ثُمَّ قَالَ نَحْنُ نُؤَيِّدُ الرُّوحَ بِالطَّاعَةِ لِلَّهِ وَ الْعَمَلِ لَهُ
اصول كافى ج : 3 ص : 369 رواية :1
ابو خديجه گويد: خدمت حضرت الوالحسن عليه السلام رسيدم ، بمن فرمود: خداى تبارك و تعالى مؤ من را بوسيله روحى از جانب خود تاءييد كند و هر زمان كه مؤ من نيكى كند و تقوى پيش گيرد، آن روح نزد او حاضر است . و هر گاه گناه كند و تجاوز نمايد، آن روح در آن زمان غايب شود) پس آن روح با مؤ من است و در زمان احسان و نيكى او از شادى بجنبش آيد و هنگام بد رفتاريش در زمين فرو رود.
بندگان خدا، نعمتهاى خدا را (كه ايمان و يقين است ) بوسيله اصلاح نفس خويش (بسبب تقوى و ترك گناه ) مراقبت كنيد تا يقين شما بيفزايد و سودى نفيس و گرانبها بريد، خدا رحمت كند بنده ايرا كه تصميم خيرى گيرد و انجام دهد يا تصميم شرى گيرد و از آن باز ايستد، سپس فرمود: ما (اهلبيت ) آن روح را بوسيله اطاعت خدا و عمل براى او تاءييد ميكنيم .

* باب : گناهان *

بَابُ الذُّنُوبِ

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ كَانَ أَبِى ع يَقُولُ مَا مِنْ شَيْءٍ أَفْسَدَ لِلْقَلْبِ مِنْ خَطِيئَةٍ إِنَّ الْقَلْبَ لَيُوَاقِعُ الْخَطِيئَةَ فَمَا تَزَالُ بِهِ حَتَّى تَغْلِبَ عَلَيْهِ فَيُصَيِّرَ أَعْلَاهُ أَسْفَلَهُ
اصول كافى ج : 3 ص : 369 رواية :1
امام صادق (ع ) فرمود: پدردم همواره ميفرمود: چيزى بيشتر از گناه قلب را فاسد نكند، قلب مرتكب گناهى ميشود(19) و بر آن اصرار ميورزد تا بالايش بپائين ميگرايد (سرنگون و وارونه ميشود و سخن حق و موعظه در آن نميگنجد و تاءثير نميكند).

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَم ا أَصْبَرَهُمْ عَلَى النّارِ فَقَالَ مَا أَصْبَرَهُمْ عَلَى فِعْلِ مَا يَعْلَمُونَ أَنَّهُ يُصَيِّرُهُمْ إِلَى النَّارِ
اصول كافى ج : 3 ص : 370 رواية :2
امام صادق (ع ) درباره قول خداى عزوجل : (چه صبرى بر آتش دوزخ دارند 275 سوره 2) فرمود: يعنى چه صبرى دارند بر كارهائى كه ميكنند كه آنها را بسوى آتش ميكشاند.

شرح :
حاصل آيه شريفه توبيخ و سرزنش گنهكارانست باظهار تعجب و شگفتى از صبر و شكيبائى آنها بر آتش دوزخ ، و چون عقوبت و مجازات گنهكاران از نظر خداى تبارك و تعالى مسلم و قطعى است وقتى بنده مرتكب گناهى مى شود و سپش همان گناه را تكرار ميكند يا گناه بزرگترى انجام ميدهد، مثل اينكه خداى تعالى از صبر او اظهار تعجب ميكند و ميفرمايد: با وجود آنكه بار اول در آتش افتاد چرا ديگر بار براى خود آتش بيشترى خريد، چه صبرى در برابر آتش دارد؟!

next page اصول كافي ثقةالاسلام كليني جلد سوم

back page